مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 18 سال و 13 روز سن داره
مهشیدمهشید، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

...مــهدیـ ــار...

روز شکوفه ها

سلام خوبی مهدیار جان. خاطره روز شکوفه ها رو که روز چهارشنبه امسال 28 شهریور برگزار شد رو میخوام واست بگم صبح ساعت   6.30 دقیقه از خواب بیدارت کردم زود زود بیدار شدی. بعدش اماده کردمت لباس فرمت رو هم خیاط بطور کامل اماده نکرده بود مجبور شدم یه لباس دیگه زیر جلیقه ات بپوشم. بهر حال ساعتای هفت آماده رفتن شدیم قبل رفتن ازت چند تا عکس گرفتم بعدش با هم با ماشین رفتیم به سمت مدرسه   اونجا هم واستون جشن گرفته بودند شما رو به  صف کردند و براتون صحبت کردند.و بهتون خوش آمد گفتند. در ضمن خیلی هم خجالت میکشیدی. بعدشم اسم تو رو واسه کلاس خانم لطفیان خوندند خانم لطفیان یه خانم باس...
8 اسفند 1391

جلسه انجمن اوليا

سلام عزيزم.امروز ساعت ده صبح تو مدرسه واسه ماماناي كلاس اول جلسه بود اومدم سر كلاس خودتون نشستم شما ورزش داشتيد و تو كلاس نبوديد. خانم لطفيان در مورد ياد دادن ما به شما در خانه ياد داد اينكه چطوري كلمات رو بخش كنيم  يا صداكشي كنيم و...... بعدشم در مورد درس شما ازش پرسيدم كه گفت درسش خيلي خوبه و واقعا از ته دل خوشحال شدم.  و تمام خستگيهام از تنم بيرون رفت دوستت دارمممممممم   ...
8 اسفند 1391

برگزاری دعای ندبه خانه بابا بزرگ

  امروز جمعه 8 دی ماه خانه بابابزرگ دعای ندبه برگزار شد من و بابایی ساعتای هفت رفتیم ولی  شما تا ساعتای 9 تو خونه خودمون خواب بودی. بعد دعا صبحانه هم دادند(پنیر مسکه یا همون کره خودمون مربا شیر سبزی نون) بعدش که بیدار شدی به بابایی زنگ زدی بابایی اومد دنبالت و اومدی دعا ولی وقتی رسیدی مراسم تمام شده بود ولی کلی با بچه ها از جمله سیمین و سعید بازی کردی و کمی هم سر به سر زهرا زری گذاشتی. ...
8 اسفند 1391

مهدیار و نی نی

امروز شنبه دوم دی ماه رفتم آزمایش خون و فهمیدم یه نی نی توی دلمه به بابایی که گفتم کلی خوشحال شد ولی به تو که گفتم معنی حرفمو زیاد درک نکردی بعد از اینکه کلی واست توضیح دادم متوجه شدی و خوشحال شدی ولی واقعا برات نه ماه صبر کردن خیلی سخته .... ...
8 اسفند 1391

تولد 6 سالگی پسر گلم

تولدت Happy birthday banner   17 اردیبهشت ماه بود و همیشه بهم میگفتی ارزو دارم و دوست دارم واسم جشن تولد بگیری بالاخره تصمیم گرفتم واست تولد بگیرم و گرفتم.   امروز  21ردیبهشت واست تولد گرفتم. یه تولد بزرگ و بیاد موندنی همه خاله ها دایی ها عمه ها و زن عمو و همه همسایه Birthday Party Blower ها و دوستان رو دعوت کردیم که جمعلا 80 یا شایدم 90 نفری میشدند.خودم از دو هفته قبل استرس داشتم خیلی میترسیدم    از اینکه به مشکلی بربخورم یا چیزی کم بیاد    کلا استرس زیادی بهم وارد شده بود ولی بهر حال بعد کلی برنامه ریزی 21 اردیبهشت رو واسه جشن انتخاب کردیم. خودتم خیلی ذوق داشتی&nbs...
7 اسفند 1391